جدول جو
جدول جو

معنی کمر چین - جستجوی لغت در جدول جو

کمر چین
از لباسهای قدیمی شبیه پالتو که قسمت کمر آن چین خورده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمرچین
تصویر کمرچین
قسمت چین دار لباس در کمرگاه، نوعی لباس مردانه که در قسمت کمر چین داشته است
فرهنگ فارسی عمید
(کَ مَ)
مقابل قبادراز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
جامه ای چین دار و این مخصوص هند است و در ولایت این راعیب دانند چرا که لوطیان و رقاصان می پوشند. (آنندراج). قسمی از پوشاک که کمر وی چین دار است. (ناظم الاطباء). جامۀ چین دار. (فرهنگ فارسی معین). نوعی قبای کوتاه دامن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
می کشد از بس درازی گیسوت در پای دل
زلف پرچینت کمرچینی است بر بالای دل.
سید اشرف (از آنندراج).
، چینی که به کمر قبا دهند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان میشه پارۀ بخش کلیبر شهرستان اهر، 19500 گزی جنوب کلیبر، ده هزارگزی شوسۀ اهر کلیبر، کوهستانی و معتدل است، سکنۀ آن 75 تن باشد، آب از دو رشته چشمه دارد، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن گلیم بافی و راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کمرچین
تصویر کمرچین
جامه چین دار: (میکشد از بس درازی گیسوت در پای دل زلف پر چینت کمر چینی است بر بالای دل)، (سید اشرف) توضیح بهار عجم و بنقل از او آنندراج نوشته که کمر چین مخصوص هند است و در ولایت (ایران) این را عیب دانند چرا که آنرا لولیان و رقاصان می پوشند، چینی که بکمر قبا دهند: (حاجی مراد... کمر چین قبای... خود را تکان داد)
فرهنگ لغت هوشیار
سخن چین انیشه (جاسوس) آنکه رفتار و گفتار کسی را برای دیگران نقل کند جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر زیب
تصویر کمر زیب
آنچه که آرایش کمر بدان باشد مانند کیش تیر دان و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر زدن
تصویر کمر زدن
انجام دادن (در مقام توهین گویند) : (نمازت را کمرت بزن خ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهر چین
تصویر گهر چین
عمل و شغل گوهرچین
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی شبیه بانبری کوچک که بوسیله آن مو را از عضوی از بدن می کنند خار چینه منقاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چین
تصویر هم چین
همچنین
فرهنگ لغت هوشیار
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزار جریب بهشهر، نقطه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
این طور، آن چنان، چنان
فرهنگ گویش مازندرانی
تنگ نظر، حسود
فرهنگ گویش مازندرانی
محل اتصال کوه و دشت
فرهنگ گویش مازندرانی
حسود
فرهنگ گویش مازندرانی
شخصی که پشته های برنج را روی هم چیند
فرهنگ گویش مازندرانی